از همه رنگ صادقانه.....





 به سنی رسیده ایم که محتاجیم به نگاه معطر و این هوس نیست ...

 


 

به سنی رسیده ایم که دلمان می خواهد قلبی برایمان بتپد


 

 


 

و این هوس نیست ...

 


 

به سنی رسیده ایم که هر نرسیدن مساوی ست با مرگی دیگر – 


 

 


 

و این فاجعه ست !

 


 

به سنی رسیده ایم که دیگر عروسک و ماشین کوکی


 


نیازهایمان را برطرف نمی کنند ...



– و باز نیاز فعلی هوس نیست – خواستن است آنهم ناب ِ ناب ...


بیا از عشق ورزی به دیگری نهراسیم ..



خجالت زده نشویم .. که این اوج درماندگی ست ...


تو – عزیز ِ همیشه – مطمئنم که غیر از منی و حتما کسی را داری...



من گرچه بی تجربه ولی می دانم که چقدرخوب است کسی را


داشتن..


پس همین حالا این غرور سرد را به فراموشی سپار ،



برخیز و به عزیزت زنگی بزن ...!


لحظات خوب ، برگشت پذیر نیستند .. برخیز ...


+نوشته شده در سه شنبه 90/3/10ساعت 3:35 عصرتوسط soheyl | | نظر