شبا هنگام در آن نوبت که بندد دست نیلوفر به پای سرو کوهی دام در آن دم که بر جا دره ها چون مرده ماران خفتگان اند و می گیرند در شاخ تلاجن سایه ها رنگسیاهی و زان دلخستگانت راست اندوهی فراهم گرم یاد آوری یانه من از یادت نمی کاهم تورا من چشم در راهم نیمایوشیج
+نوشته شده در یکشنبه 89/5/17ساعت 12:3 صبحتوسط کاواک |
|
نظر