از همه رنگ صادقانه.....

همزمان با صبح
چشم خورشیدی تو
جهت پنجره را می کاود
دشت روشن شده از روشنی رخسارت
ابر بیداری در غربت ما  می بارد
بال اگر ذوق پریدن دارد؛
صبح اگر میل دمیدن دارد
باغ اگر سبز تر از سبز آمد
برکت آب زلالی است که
از چشم ترت می بارد...
باغ بیدار است
باغبان با تپش قلب تو
این مزرعه را
سرختر می کارد
 بی گمان،ماه
کف دست تو را می بوسد
ورنه در سایهء طولانی شب
ای که امکان بهار و آبی
بی اشارات دو چشم تو
زمین می بوسد
تو چنانی که بهار
از دم گرم تو بر می خیزد...
سلمان هراتی


+نوشته شده در دوشنبه 90/3/16ساعت 8:9 عصرتوسط کاواک | | نظر