میان تاریکی تورا صدا کردم سکوت بود و نسیم که پرده را می برد در آسمان ملول ستاره ایمی سوخت ستاره ایمی رفت ستاره ایمیمرد تو را صدا کردم تمام هستی من چو یک پیاله ی شیر میان دستم بود نگاه آبی ماه به شیشه ها می خورد ترانه ای غمناک چو دود بر می خاست ز شهر زنجره ها چو دود می لغزید به روی پنجره ها. تمام شب آنجا میان سینه ی من کسی ز نومیدی نفس نفس می زد کسی به پا می خاست کسی تورا می خواست دو دست سرد او را دوباره پس میزد.
تمام شب آنجا ز شاخه های سیاه غمی فرو می ریخت کسی ز خود می ماند کسیتورا می خواند هوا چو آواری به روی او می ریخت درخت کوچک من به باد عاشق بود به باد بی سامان کجاست خانه ی باد؟ کجاست خانه ی باد؟
فروغ فرخزاد
+نوشته شده در پنج شنبه 89/12/19ساعت 12:7 صبحتوسط کاواک |
|
نظر