از همه رنگ صادقانه.....

میان تاریکی
تو را صدا کردم
سکوت بود و نسیم
که پرده را می برد
در آسمان ملول

ستاره ای می سوخت
ستاره ای می رفت
ستاره ای میمرد
تو را  صدا کردم
تمام هستی من
چو یک پیاله ی شیر
میان دستم بود
نگاه آبی ماه
به شیشه ها می خورد
ترانه ای غمناک
چو دود بر می خاست
ز شهر زنجره ها
چو دود می لغزید
به روی پنجره ها.
تمام شب آنجا
میان سینه ی من
کسی ز نومیدی
نفس نفس می زد
کسی به پا می خاست
کسی
تو را می خواست
دو دست سرد او را
دوباره پس میزد.

تمام شب آنجا
ز شاخه های سیاه
غمی فرو می ریخت
کسی ز خود می ماند
کسی
تو را می خواند
هوا چو آواری
به روی او می ریخت
درخت کوچک من
به باد عاشق بود
به باد بی سامان
کجاست خانه ی باد؟
کجاست خانه ی باد؟

فروغ فرخزاد


+نوشته شده در پنج شنبه 89/12/19ساعت 12:7 صبحتوسط کاواک | | نظر