سهم من در تبسم یک خاطره در شکوه یک لحظهء ناب در سکوت مبهم یک دیدار در نگاه سرد و متروک یک دوست در وداع سرد و غریب یک آشنای قدیمی سهم من تراژدی غمگینی است که در پرده ابهام باقی مانده است... **********رویا صالحی*********
خداحافظ مگو بامن مرو ای روح از جانم در این دنیای عاشق کش تو هستی جان وجانانم نهال خاطراتم را به دیده آب می دادم گل یاد تو می روئید در رویای گلدانم وگاهی بغض می کردم ز چشمم ژاله می بارید زمان آبستن غم بود از پاییز چشمانم پس ازتو آسمان بر دوش من آوار می گردد ومی گیرم زاندوهت سرم را در گریبانت بیا ... *******رویا صالحی********
مـــن اکـنـــون گـــم شـــده ام در حـــیاط تنـــهایـی خــــویـــش خانه ای که پنجره هایش به اندازه ی دیدن توست و پله هایش موزون با ظرافت قدم هایت و در آن مــــوســـیـقــی اســـت که نا خودآگاه همراه آن می گویی تنها گل های زرد است که می رویند و درختانــــــی که از دیــوار بالا آمــده اند و ... ********رویا صالحی*********
ستاره میشوم و به اقیانوس چشمهایت پیوند میخورمسرخی گونههایت ساحلی آشناستبوسه میزنم به این بندرگاه مخملیاز این پهلو به آن پهلو میغلتمصدایم میکنیدر سیاهی وجودم غرق میشومکه ته تاریکیفریادهایم شنیدنی است... *********رویا صالحی**********
من تا ابد کنار تو بودم ولی چه سود خوشبخت آنکسی که دلت را ز من ربود من خواستم که سهم تو باشم ولی نشد بی تو سفید موی سیاهم دلم کبود فردا به چشم باغچه ام سرد و خسته است اخر چگونه بی تو بهارش ز غم زدود؟ دستان تو کنون به چه دستی گره شده؟ یادت که رفت گرمی دستان من چه زود بال و پرم تویی تو بدان سوخت بال من... ******** رویا صالحی********
خدایاچشمانم را می گشایم، دیواری است به بلندای نا امیدی ...در خود می پیچم و بغض می کنم .چون درختی شده ام که تبر بر شاخسارش فرو می آورند و نفس در ریشه هایش تنگ می شود ...خدایا در این دیوار پی روزنم که خویش را از این همه ناامیدی بیرون کشم ...خدایا دستتت را بر شانه های خسته ام قرار بده ...ای خدای بزرگ ... ********رویا صالحی********
چقدر ساده شده است کنار همین اتفاقی که شاید از پس ازدحام لحظهی همیشه آرام آمدی و چشم در چشم عطوفتم کردی آشنایی دادی و شد همان که میبایست میبود چقدر ساده شده است ... ******* رویا صالحی********
زندگی، ارزش آنرا دارد که به آن فکـر کنی. زندگی، ارزش آنرا دارد که ببویی اش چون گل، که بنوشی اش چون شهد. زندگی، بغض فـروخورده نیست. ... ********* رویا صالحی*********
پنجره را باز کن و هوای باغ را نفس بکش.... در نزدیکترین فضای ممکن خانه ای ساخته ای که چشم بچرخانم تو می آیی.... کاش سیب را چرخی دیگر بود از آسمان تو... تا دستان من.... گاز بزنم و بدهم به تو که نقش به جا مانده را داغ لبهایت کنی.... ... ******** رویا صالحی********
موج عشق تو اگر شعله به دلها بکشد رود را از جگر کوه به دریا بکشد گیسوان تو شبیه است به شب ، اما نه شب که اینقدر نباید به درازا بکشد ! خودشناسی ، قدم اول عاشق شدن است وای بر یوسف اگر ناز زلیخا بکشد عقل یکدل شده با عشق ، فقط می ترسم هم به حاشا بکشد ، هم به تماشا بکشد زخمی کینه من ! این تو و این سینه من من خودم خواسته ام کار به اینجا بکشد یکی از ما دو نفر ، کُشته به دست دگری است وای اگر کار من و عشق ، به فردا بکشد ! |
Aboutطول ناحیه در قالب بزرگتر از حد مجاز
AuthorsLinks
Amar Site
|