از همه رنگ صادقانه.....

عادتم یه دردیـــــــــه، مثـــه دردای دیگـــــــــــه

یه عذاب روحیه، واســــــــــه فردای دیگــــــــــه

گاهی هم مسکنــــــی، واسه تسکیــــن درد

یه بهــــــــــانه واسه ســـــــازش یک زن و مرد

من و تـو همدردیم؛به هم عــــــادت کردیــــــم

اما من دوست ندارم زندگی با عـــــــــــــــادتـو

من یه عمـــــــره عــــاشقـم دوس دارم اصالتو

علت بـــودن تو بـــــــــــــا مـن از رو عـــــــــادته

تو تظـــــــاهر میکنی عشق واست عبادتــــــه

منو تو همدردیـــــــــم؛به هم عادت کردیـــــــم

نمی خوام هر جــا میری، تو ازم حرف بزنــــی

یا تظـــــــــاهر بکنی که هنــــــوزم با منــــــــی

قصد توهیـــــن ندارم تــــــو شهـــــــامت نداری

واسه جــــــدا شدن، تو شجــــــــــــاعت نداری


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/23ساعت 1:49 عصرتوسط soheyl | | نظر

در کوی محبت به وفایی نرسیدیم 

رفتیم از این راه و به جایی نرسیدیم 

با آن همه آشفتگی و حسرت پرواز 

چون گرد پریشان به هوایی نرسیدیم 

بی مهری او بود که چون غنچه ی پائیز 

هرگز به دم عقده گشایی نرسیدیم 

ای خضر جنون ! رهبر ما شو که در این راه 

رفتیم و سرانجام به جایی نرسیدیم


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/16ساعت 2:21 عصرتوسط soheyl | | نظر

سلام ای کهنه عشق من ، که یاد تو چه پابرجاست   

سلام بر روی ماه تو ، عزیز دل سلام از ماست  

تو یک رویای کوتاهی ، دعای هر سحرگاهی  

شدم خواب عشقت ، چون مرا اینگونه میخواهی  

من آن خاموش خاموشم که با شادی نمی جوشم  

ندارم هیچ گناهی ، جز که از تو نمی پوشم  

تو غم در شکل آوازی ، شکوه اوج پروازی  

ندارم هیچ گناهی ، جز که بر من دل نمی بازی  

مرا دیوانه می خواهی ، زخود ییگانه می خواهی  

مرا دل باخته چون مجنون ، ز من افسانه میخواهی  

شدم بیگانه با هستی ، ز خود بی خود تر از هستی  

نگاهم کن نگاهم کن ، هر آنچه میخواستی  

بکش ای دل ، شهامت کن ، مرا از غصه راحت کن  

شدم انگشت نمای خلق ، مرا تو درس عبرت کن  

بکن حرف مرا باور ، نیابی از من عاشق تر 

نمیترسم من از اقرار ، گذشت آب از سرم دیگر ...


+نوشته شده در سه شنبه 90/1/16ساعت 1:55 عصرتوسط soheyl | | نظر


دلم تنهاس دلگیرم،
همش حس میکنم دارم بدون عشق میمیرم!
دلم تنهاس مجبورم،
فراموشت کنم حالا که از چشمای تو دورم!

تو میدونی ، تو خیلی وقته میدونی..
نمیفهمی، چه بی اندازه بی رحمی!
تو میدونی ، تو خیلی وقته میدونی..
نمیفهمی، چه بی اندازه بی رحمی!

تو میدونی، نفس گیره،
هوای بی تو بودن سخت دلگیره
تو میدونی، چقدر شومه،
هوای خونه ی مردی که از روی تو محرومه!

تو میدونی ، تو خیلی وقته میدونی..
نمیفهمی، چه بی اندازه بی رحمی!
تو میدونی ، تو خیلی وقته میدونی..
نمیفهمی، چه بی اندازه بی رحمی!

برگرفته از کرج پاتوق


+نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 3:48 عصرتوسط soheyl | | نظر

بچه بودم بادبادک های رنگی،

 

دلخوشی هر روز و هر شبم بود،

 

خبر نداشتم از دل ادما..

 

چه بی بهونه خنده رو لبم بود

 

کاری به جز الک دولک نداشتم

 

بچه بودم به هیچی شک نداشتم!



بچه بودم غصه وبال حالم نبود

 

هیشکی حریف شور و حالم نبود

 

بچه که بودم اسمون ابی بود

 

حتی شبای ابری مهتابی بود

 

حتی شبای ابری مهتابی بود



بچگیام بچگیام تموم شد

 

خاطره های خوش رو دست من موند

 

تا اومدم چیزی ازش بفهمم

 

جوانی اومد اونو با خودش برد



برد... برد... برد... برد...




بچه بودم غصه وبال حالم نبود

 

هیشکی حریف شور و حالم نبود

 

بچه که بودم اسمون ابی بود

 

حتی شبای ابری مهتابی بود

 

حتی شبای ابری مهتابی بود

+نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 3:46 عصرتوسط soheyl | | نظر

از خودم میپرسم ، از چی نفرت داره
چی ازم فهمیده، که ازم بیزاره
اما باز فکر میکنم، شاید اصلا نمیخواد
کسی عاشقش بشه، کسی پا به پاش بیاد

واسه این تنهایـــــی، دلت اصلا نمیاد که مقصر باشی
تو با این زیبایـــــی، نمیتونی از عشق متنفر باشی

شاید از من یا نه ، از همه بیزاره
نمیخواد درک کنه ، یکی دوست داره..
اما باز فکر میکنم، شاید این تقدیره
که داره چشماشو از چشم من میگیره!

واسه این تنهایـــــی، دلت اصلا نمیاد که مقصر باشی
تو با این زیبایـــــی، نمیتونی از عشق متنفر باشی

تو با این زیبایی...تو با این زیبایی...


+نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 3:44 عصرتوسط soheyl | | نظر

توی این خرابه ی متروکه،

 

تو که نیستی همه چی مشکوکه،

 

بی تو حتی به خودم مظنونم،

 

تا ابد زندانیم ، زندونم

 

خسته از عکسای یادگاریم

 

حتی از عکس خودم فراری ام

 

بیا این خرابه رو شادش کن

 

دله غمگینمو شادش کن




این غم و شادی من، روح ابادی من

 

مثل برگشتن تو، روز ازادی من

 

با تو از من دوره ، وحشتو دلشوره

 

تو که نیستی خونه ، خونمون ویرونه




این غم و شادی من، روح ابادی من

 

مثل برگشتن تو، روز ازادی من

 

با تو از من دوره ، وحشتو دلشوره

 

تو که نیستی خونه ، خونمون ویرونه




من که از دوری تو دلتنگم

 

دست خالی با دلم میجنگم

 

نمیذارم به کسی نگاه کنه

 

خودشو هر کی جا کنه

 

نمیخوام که بیتو عاشق باشه

 

واسه ی من اینه ی دق باشه

 

بخت خوابیده رو بیدارش کن

 

بیا این زندونو ابادش کن




این غم و شادی من، روح ابادی من

 

مثل برگشتن تو، روز ازادی من

 

با تو از من دوره ، وحشتو دلشوره

 

تو که نیستی خونه ، خونمون ویرونه

+نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 3:43 عصرتوسط soheyl | | نظر

دلم گرفته از دلم که تو دوره

خاطره هات همیشه در حال عبوره

چیزی ازم نمونده و هنوز میسوزم

یاد تو مثل اتیشه مثل تنوره

دردی که از تو با منه مرد میخوادو

مردی که بی تو باشه از اهل غباره.. اهل غباره..


غباری که از تو نشسته روی قلبم

بارون چیه، سیل نمیتونه بشوره

زخم که نه ، جدایی از تو دلخراشه،

یاد تو مثل خوره ، مثل بوف کوره..


چشمای تو دلبری کردو دل من رفت

طفلی هنوز دنبال یه سنگ صبوره

تقصیر اون نیست نگو تقدیر نگو قسمت

غصه ی بی وفایی از خدا به دوره .. خدا به دوره..


غباری که از تو نشسته روی قلبم

بارون چیه، سیل نمیتونه بشوره

زخم که نه ، جدایی از تو دلخراشه،

یاد تو مثل خوره ، مثل بوف کوره


+نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 3:42 عصرتوسط soheyl | | نظر

نخند و با خنده هات باز منو دلخور نکن

نگو دلت با منه دیگه تظاهر نکن

ببین ازت بریدم

خسته ام از دورویی

از تو برام چی مونده

بجز بی آبرویی

بجز بی آبرویی

لبت یه چیزی میگه

چشات یه چیز دیگه

بهم بگو از عشق تصور تو چیه؟

وقتی که پیش منی چشات حریص کیه؟

خیانت از سر تا پای تو میریزه

تصورت از عشق چه نفرت انگیزه

چه نفرت انگیزه

لبت یه چیزی میگه

چشات یه چیز دیگه

من دیگه فهمیدم کدوم دروغ میگه


+نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 3:23 عصرتوسط soheyl | | نظر

بگو چه مرگته که دوباره میخونی
دوباره بی فایدست خودت که میدونی

بگو چه مرگته که بازم پر از حرفی
سراپا آتیشی تو این شب برفی

هنوز منتظری بیاد و یار تو شه
بهار تو مُرده دلت چقدر خوشه

پرنده ای اما اسیر کوچ خودت
همیشه هم میرسی به هیچ و پوچ خودت

نگا به آینه بکن چقدر شکسته شدی
شکستنت اما ، چه بد شکسته شدی

سحر تو راهه و تو دوباره بی تابی
چه مرگته دل من؟چرا نمیخوابی؟

نگو بهار چی شده پرنده غمگین
برای هیشکی نخون، به پای هیشکی نشین

نگو بهار چی شده پرنده غمگین
برای هیشکی نخون، به پای هیشکی نشین

بگو چه مرگته که دوباره میخونی
دوباره بی فایدست خودت که میدونی

بگو چه مرگته که بازم پر از حرفی
سراپا آتیشی تو این شب برفی

هنوز منتظری بیاد و یار تو شه
بهار تو مُرده دلت چقدر خوشه

پرنده ای اما اسیر کوچ خودت
همیشه هم میرسی به هیچ و پوچ خودت

نگا به آینه بکن چقدر شکسته شدی
شکستنت اما ، چه بد شکسته شدی

سحر تو راهه و تو دوباره بی تابی
چه مرگته دل من؟چرا نمیخوابی؟

نگو بهار چی شده پرنده غمگین
برای هیشکی نخون، به پای هیشکی نشین

نگو بهار چی شده پرنده غمگین
برای هیشکی نخون، به پای هیشکی نشین

 


+نوشته شده در یکشنبه 90/1/14ساعت 3:14 عصرتوسط soheyl | | نظر

<   <<   6   7   8      >