سفارش تبلیغ
صبا ویژن

از همه رنگ صادقانه.....

 جویبار نغمه می غلتید
گفتی بر حریر
آبشار شعر گل می ریخت
نغز و دلپزیر
مخمل مهتاب بود این با طنین بال قو
پرنیان ناز،آواز سراپا حال او
نغمه را با سوز دل اینگونه سازش ها نبود
در نوای هیچ مرغی،این نوازش ها نبود
"بانگ نی" تا می گشت دمساز او
شورها می ریخت از شهناز او
در شب تاریک دوران،بی گمان
چلچراغی بود هر آواز او
برگ گل بود آنچه می افشاند بر ما یا غزل؟
با این مهر،با این ماه،با این خاک با این آب
پیوسته است
مراد از زنده ماندن،امتداد خورد و خوابم نیست
توان دیدن دنیای ره گم کرده در رنج و عذابم نیست
هوای هم نشینی با گل و ساز و شرابم نیست
جهان بیمار و رنجور است
دو روزی را که بر بالین این بیمار باید زیست
اگر دردی ز جانش بر ندارم ناجوانمردی است
نمی خواهم بمیرم تا محبت را به انسان ها بیاموزم
بمانم تا عدالت را برافرازم،بیافروزم
خرد را،مهر را
تا جاودان
بر تخت بنشانم
به پیش پای فرداهای بهتر
گل برافشانم
چه فردایی،چه دنیایی،جهان سرشار از عشق و گل و موسیقی نور است...
نمی خواهم بمیرم ای خدا،ای آسمان،ای شب
نمی خواهم،نمی خواهم،نمیخواهم،مگر زور است؟؟؟؟
(آه باران،فریدون مشیری)


+نوشته شده در دوشنبه 90/6/7ساعت 3:49 عصرتوسط کاواک | | نظر